بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت شهادت حضرت زین العابدین علی بن الحسین السجاد علیه السلام ویژنامه ای را نوشتیم که اول مختصری با زندگی حضرت آشنا میشویم و بعد با آثار و فعالیت های ایشان:
آشنایی مختصر با امام سجاد علیه سلام :
حضرت علی بن الحسین علیه السلام چهارمین امام و ششمین معصوم است.نام ایشان علی است و نام پدر ایشان حسین بن علی علیهم السلام.در تاریخ ولادت حضرت مثل تاریخ شهادت اختلاف وجود دارد اما به نظر محدث قمی بهترین روایت، نیمه جمادی الاولی سال سی و شش و یا پنجم آن ماه در سال سی و هشت است.نام مادر آن حضرت شهر بانو دختر يزدجرد بن شهريار بن پرويز بن هرمز بن انوشيروان پادشاه است و بعضى به جاى شهربانو، شاه زنان گفتهاند.
درباره ازدواج حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با دختر یزدجرد نقل های مختلفی وجود دارد اما قطب راوندى به سند معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام این طور آورده:
چون دختر يزدجرد بن شهريار آخر پادشاهان عجم را براى عمر آوردند و داخل مدينه كردند جميع دختران مدينه به تماشاى جمال او بيرون آمدند و مسجد مدينه از شعاع روى او روشن شد.و چون عمر اراده كرد كه روى او را ببيند مانع شد، و گفت: سياه باد روز هرمز كه تو دست به فرزند او دراز مىكنى.عمر گفت: اين گبرزاده مرا دشنام مىدهد! و خواست كه او را آزار كند.حضرت امير عليه السّلام فرمود كه: تو سخنى را كه نفهميدى چگونه دانستى كه دشنام است؟ پس عمر امر كرد كه ندا كنند در ميان مردم و او را بفروشند.حضرت فرمود: جايز نيست فروختن دختران پادشاهان هر چند كافر باشند، و ليكن بر او عرض كن كه يكى از مسلمانان را خود اختيار كند و او را به او تزويج كنى و مهر او را از عطاى بيت المال او حساب كنى.عمر قبول كرد، و گفت: يكى از اهل مجلس را اختيار كن.آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارك حضرت امام حسين عليه السّلام گذارد.پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از او پرسيد به زبان فارسى كه چه نام دارى اى كنيزك؟عرض كرد: جهان شاه.حضرت فرمود: بلكه تو را شهربانويه نام كردهاند.عرض كرد: اين نام خواهر من است.حضرت باز به فارسى فرمود: راست گفتى، پس رو كرد به حضرت امام حسين عليه السّلام و فرمود كه: اين با سعادت را نيكو محافظت نما و احسان كن به سوى او كه فرزندى از تو به هم خواهد رسانيد كه بهترين اهل زمين باشد بعد از تو. اين مادر اوصياء ذريّه طيّبه من است، پس حضرت امام زين العابدين عليه السّلام از او به هم رسيد.و روايت كرده است كه: پيش از آن كه لشكر مسلمانان بر سر ايشان بروند، شهربانو در خواب ديد كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داخل خانه او شد با حضرت امام حسين عليه السّلام و او را براى آن حضرت خواستگارى نمود و به او تزويج كرد.شهربانو گفت كه: چون صبح شد محبّت آن خورشيد فلك امامت در دل من جا كرد و پيوسته در خيال آن حضرت بودم. چون شب ديگر به خواب رفتم حضرت فاطمه عليها السّلام را در خواب ديدم كه به نزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارك آن حضرت در خواب مسلمان شدم، پس فرمود كه: در اين زودى لشكر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسير خواهند كرد و به زودى به فرزند من حسين عليه السّلام خواهى رسيد و خدا نخواهد گذارد كه كسى دستى به تو برساند تا آن كه به فرزند من برسى. و حقّ تعالى مرا حفظ كرد كه هيچ كس به من دستى نرسانيد تا آن كه مرا به مدينه آوردند، و چون حضرت امام حسين عليه السّلام را ديدم دانستم كه همان است كه در خواب با حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به نزد من آمده بود و حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا به عقد او در آورده بود و به اين سبب او را اختيار كردم.
و امّا كنیه و القاب آن حضرت
درباره مادر آن حضرت مفصل گفتیم اما درباره کنیه های حضرت ابو الحسن و ابو محمّد مشهورترین آنهاست. و القاب مشهوره آن حضرت، زين العابدين، و سيّد الساجدين و العابدين، و زكىّ، و امين، و سجّاد، و ذو الثّفنات.ابن بابويه از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه پدرم علىّ بن الحسين عليه السّلام هرگز ياد نكرد نعمتى از خدا را مگر آن كه سجده كرد براى شكر آن نعمت، و نخواند آيهاى از كتاب خدا كه در آن سجده باشد مگر آن كه سجده مىكرد، و هرگاه حقّ تعالى از او بدى را دفع مىكرد كه از او در بيم بود يا مكر مكر كنندهاى را از او مىگردانيد سجده مىكرد، و هرگاه از نماز واجب فارغ مىشد سجده مىكرد، و هرگاه توفيق مىيافت كه ميان دو كس اصلاح كند براى شكر آن سجده مىكرد، و اثر سجده در جميع مواضع سجود آن حضرت بود، و به اين سبب آن حضرت را «سجّاد» مىگفتند. و نيز از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه در موضع سجده پدرم اثرهاى آشكار و برآمدگىها بود كه در هر سال دو مرتبه آنها را مىبريدند، و در هر مرتبه «ثفنه» و برآمدگى پنج موضع را مىبريدند. به اين سبب آن حضرت را «ذو الثّفنات» مىخواندند.
فعالیت های امام سجاد علیه سلام
مختصری با زندگی حضرت آشنا شدیم اما مختصری درباره فعالیت های ایشان:
حضرت زین العابدین علیه السلام در سال سی وشش هجری به دنیا آمدند و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را چهار سال درک نمودند یعنی وقتی چهارساله بودند حضرت امیر علیه السلام به شهادت رسیدند. چهارده سال عموی عزیز یعنی امام حسن مجتبی علیه السلام را درک نمودند و در کربلاء جوانی بیست و چهار ساله بودند.
بعضی از مردم گمان می کنند که حضرت امام سجاد علیه السلام همیشه مریض بودند و فعالیت خاصی نداشتند و البته متأسفانه در مجالس عزا از ایشان کمتر گفته می شود و حتی جمله بسیار معروفی داریم که کربلاء در کربلاء می ماند اگر زینب نبود؛ تمام اینها یعنی شناخت نسبت به این امام بزرگوار خیلی کم است و حضرت آنچنانی که در دوران امامت غریب و مظلوم بوده اند امروز هم با گذشت سال ها و با این همه علوم باز غریبند!
بر خلاف تصور بعضی، حضرت فقط یک روز و آن هم عاشورا و آن هم بنابر مصلحت الهی در روز عاشورا مریض احوال بودند ولی فردای آن یعنی در یازدهم ایشان حالشان خوب شد به طوریکه خطبه ای در کوفه می خوانند.شیخ مفید در این باره میگوید:«همین که امام حسین علیهالسلام شربت شهادت نوشید، شمر لعنت الله علیه به قصد کشتن امام سجاد علیهالسلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیهالسلام در بستر بیماری به سر میبرد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و مانع حمله شمر ملعون شد. عمر بن سعد ملعون آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج میبرد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»پس گفتن امام زین العابدین بیمار؛ غلط است. چرا که ایشان فقط در واقعه کربلا بنا بر مصلحت خداوند چند روزی بیمار بودند که در این واقعه به علت بیماری به شهادت نرسند تا بار مسئولیت امامت را بعد از حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بر دوش بکشندامام سجاد علیهالسلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی (بنا به مشیت الهی) بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زمامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کردهاند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیهالسلام و فداکاریهای ایشان بی توجهی کردهاند.پس از شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام حضرت امام سجاد در زمان بسیار سختی امامت را بر عهده گرفتند از طرفی مصیبت پدر و برادران و عمو ها و .... و از طرفی اسیر کردن خاندان عصمت و طهارت و از طرفی هم دشمنی بنی امیه ملعون.اما امام بسیار زیبا و عالی آن ها را مدیرت نمودند به طوری که بنی امیه عاجز شدند و از قتل اباعبدالله پشیمان گشتند.در میان وقایع مهم پس از شهادت امام حسین علیه السلام اتفاقات بسیار مهمی رخ داد که امام سجاد علیه السلام مثل سایر ائمه هدی اقدام به هدایتگری نمودند؛ بعد از عاشورا در یازدهم محرم کاروان را به سمت کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ملعون بردند در مسیروقتی که کاروان به کوفه رسید مردم برای تماشا جمع شده بودند اول حضرت زینب خطبه ای فرمودند و بعد حضرت فاطمه صغری و بعد حضرت ام کلثوم و در آخر حضرت امام سجاد علیه السلام خطبه ای زیبا را ایراد نمودند که باعث پشیمانی اهل کوفه از کردار خود شدبه طوری که راوی می گوید بعد از خطبه حضرت صدا گریه مردم از هر طرف شنیده می شد و به همدیگر می گفتند:"هلکتم و ما تعلمون"هلاک گشتید و نفهمیدید!بعد در کاخ عبید الله بن زیاد در دارالاماره حضرت امام سجاد و حضرت زینب گفتگوی آتشینی با عبید الله داشته اند.بعد در طی مسیر حرکت کاروان از کوفه به سمت شام حضرت فرمایشاتی در جهت روشنگری اذهان دارند که به عنوان نمونه توبه مرد شامی را از مقتل بسیار معتبر لهوف سید بن طاووس به عنوان نمونه می آوریم: مرد پيرى از اهل شام به نزد ايشان آمد و گفت: الحمد للّه كه خدا شما را كشت و شهر ما را از مردان شما راحت داد، و يزيد را بر شما مسلّط گردانيد.چون سخن خود را تمام كرد، جناب امام زين العابدين عليه السّلام فرمود كه: اى شيخ! آيا قرآن خواندهاى؟گفت: بلى.فرمود كه: اين آيه را خواندهاى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى. گفت: بلى.آن جناب فرمود: آنها ماييم كه حقّ تعالى مودت ما را مزد رسالت گردانيده است.باز فرمود كه: اين آيه را خواندهاى؟وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ.گفت: بلى.فرمود كه: ماييم آنها كه حقّ تعالى پيغمبر خود را امر كرده است كه حقّ ما را به ما عطا كند.آيا اين آيه را خواندهاى؟وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى. گفت: بلى.حضرت فرمود كه: ماييم ذوى القربى كه اقرب قرباى آن حضرتيم.آيا خواندهاى اين آيه را:إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. گفت: بلى.حضرت فرمود كه: ماييم اهل بيت رسالت كه حقّ تعالى شهادت به طهارت ما داده است.آن مرد پير گريان شد و از گفتههاى خود پشيمان گرديد و عمّامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان گردانيد و گفت: خداوندا، بيزارى مىجويم به سوى تو از دشمنان آل محمّد از جنّ و انس، پس به خدمت حضرت عرض كرد كه: اگر توبه كنم آيا توبه من قبول مىشود؟فرمود: بلى، آن مرد توبه كرد. چون خبر او به يزيد رسيد او را به قتل رسانيد. الملهوف، ص 211، 213؛ الاحتجاج طبرسى، ج 2، ص 120- 122؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 155
به عنوان آخرین نمونه خطبه بسیار عالی حضرت را در مسجد امویدر نزد یزید ملعون را می آوریم تا معلوم شود که نقش حضرت در وقایع بعد از عاشورا چه بسیار بوده و این جمله "کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"چقدر ناصحیح است و بلکه باید گفت کربلا در کربلا می ماند اگر سجاد نبود:علّامه مجلسى (ره) در جلاء العيون پس از آن كه حكايت مرد سرخ روى شامى را نقل كرده فرموده: پس يزيد امر كرد كه اهل بيت رسالت عليهم السّلام را به زندان بردند، حضرت امام زين العابدين عليه السّلام را با خود به مسجد برد و خطيبى را طلبيد و بر منبر بالا كرد، آن خطيب ناسزاى بسيار به حضرت امير المؤمنين و امام حسن عليهما السّلام گفت و معاويه و يزيد- عليهما اللعنة- را مدح بسيار كرد، حضرت امام زين العابدين عليه السّلام ندا كرد او را كه:ويلك ايّها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبوّأ مقعدك من النّار.يعنى: واى بر تو اى خطيب كه براى خشنودى مخلوق، خدا را به خشم آوردى جاى خود را در جهنّم مهيّا بدان.پس حضرت علىّ بن الحسين عليه السّلام فرمود كه: اى يزيد! مرا رخصت ده كه بر منبر بروم و كلمهاى چند بگويم كه موجب خشنودى خداوند عالميان و اجر حاضران گردد.يزيد قبول نكرد، اهل مجلس التماس كردند كه او را رخصت بده كه ما مىخواهيم سخن او را بشنويم.يزيد گفت: اگر بر منبر بر آيد مرا و آل ابو سفيان را رسوا مىكند.حاضران گفتند: از اين كودك چه بر مىآيد.يزيد گفت: او از اهل بيتى است كه در شيرخوارگى به علم و كمال آراستهاند.چون اهل شام بسيار مبالغه كردند، يزيد رخصت داد تا حضرت بر منبر بالا رفت و حمد و ثناى الهى ادا كرد و صلوات بر حضرت رسالت پناهى و اهل بيت او فرستاد و خطبهاى در نهايت فصاحت و بلاغت ادا كرد كه ديدههاى حاضران را گريان و دلهاى ايشان را بريان كرد.و در كامل بهائى است كه آن حضرت فرمود:الحمد للّه الذي لا بداية له، و الدّائم الّذى لا نفاد له، و الأوّل الّذى لا اوّل لاوّليّته، و الآخر الّذى لا مؤخّر لآخريّته، الباقى بعد فناء الخلق، قدّر اللّيالى و الأيام، و قسّم فيما بينهم الأقسام، فتبارك اللّه الملك العلام. {كامل بهائى،ص300}
پس فرمود كه: ايّها النّاس! حقّ تعالى ما اهل بيت رسالت را شش خصلت عطا كرده است، و به هفت فضيلت ما را بر ساير خلق زيادتى داده. عطا كرده است به ما علم و بردبارى و جوانمردى و فصاحت و شجاعت و محبّت در دلهاى مؤمنان. و فضيلت داده است ما را به آن كه از ما است نبى مختار محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و از ما است صدّيق اعظم علىّ مرتضى عليه السّلام، و از ما است جعفر طيّار كه با دو بال خويش در بهشت با ملائكه پرواز مىكند، و از ما است حمزه شير خدا و شير رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و از ما است دو سبط اين امّت حسن و حسين عليهما السّلام كه دو سيّد جوانان اهل بهشتند. هر كه مرا شناسد شناسد، و هر كه مرا نشناسد من خبر مىدهم او را به حسب و نسب خود.ايّها النّاس! منم فرزند مكّه و منى، منم فرزند زمزم و صفا! و پيوسته مفاخر خويش و مدائح آباء و اجداد خود را ذكر كرد تا آن كه فرمود: منم فرزند فاطمه زهراء عليها السّلام،
منم فرزند سيّده نساء، منم فرزند خديجه كبرى، منم فرزند امام مقتول به تيغ اهل جفا، منم فرزند لب تشنه صحراى كربلا، منم فرزند غارتشده اهل جور و عنا، منم فرزند آن كه بر او نوحه كردند جنّيان زمين و مرغان هوا، منم فرزند آن كه سرش را بر نيزه كردند و گردانيدند در شهرها، منم فرزند آن كه حرم او را اسير كردند اولاد زنا، ماييم اهل بيت محنت و بلا، ماييم محلّ نزول ملائكه سماء، و مهبط علوم حقّ تعالى.پس چندان مدايح اجداد گرام و مفاخر آباء عظام خود را ياد كرد كه خروش از مردم برخاست و يزيد ترسيد كه مردم از او برگردند، مؤذن را اشاره كرد كه اذان بگو، چون مؤذّن اللّه اكبر گفت، حضرت فرمود: از خدا چيزى بزرگتر نيست، چون مؤذّن گفت: اشهد ان لا اله الّا اللّه حضرت فرمود كه: شهادت مىدهند به اين كلمه پوست و گوشت و خون من، چون مؤذن گفت: اشهد انّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، حضرت فرمود كه: اى يزيد! بگو اين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه نامش را به رفعت مذكور مىسازى، جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر مىگويى جدّ تو است دروغ گفته باشى و كافر مىشوى، و اگر مىگويى جدّ من است پس چرا عترت او را كشتى و فرزندان او را اسير كردى؟ آن ملعون جواب نگفت و به نماز ايستاد.
محدث قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان می گويد: كه آنچه از مقاتل و حكايات رفتار يزيد با اهل بيت عليهم السّلام ظاهر مىشود آن است كه يزيد از انگيزش فتنه بيمناك شد و از شماتت و شناعت اهل بيت خوى بگردانيد و فى الجمله به طريق رفق و مدارا با اهل بيت عليهم السّلام رفتار مىكرد و حارسان و نگاهبانان را از مراقبت اهل بيت عليهم السّلام برداشت و ايشان را در حركت و سكون به اختيار خودشان گذاشت، و گاه گاهى حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام را در مجلس خويش مىطلبيد، قتل امام حسين عليه السّلام را به ابن زياد نسبت مىداد و او را لعنت مىكرد، بر اين كار و اظهار ندامت مىكرد، و اين همه به جهت جلب قلوب عامّه و حفظ ملك و سلطنت بود نه اين كه در واقع پشيمان و بد حال شده باشد.زيرا كه مورّخين نقل كردهاند كه يزيد مكرّر بعد از قتل حضرت سيّد الشّهداء- عليه آلاف التّحيّة و الثناء- موافق بعضى مقاتل در هر چاشت و شام سر مقدّس آن سرور را بر سر خوان خود مىطلبيد، و گفتهاند كه مكرّر يزيد بر بساط شراب بنشست و مغنّيان را احضار كرد و ابن زياد را به جانب دست راست خود بنشانيد و روى به ساقى نمود و اين شعر ميشوم را قرائت كرد: اسقنى شربة تروّى مشاشى ثمّ مل فاسق مثلها ابن زياد صاحب السّرّ و الامانة عندي و لتسديد مغنمى و جهادى قاتل الخارجىّ اعنى حسينا و مبيد الاعداء و الحسّاد
سيّد ابن طاووس (ره) از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام روايت كرده است كه از زمانى كه سر مطهّر امام حسين عليه السّلام را براى يزيد آوردند، يزيد مجالس شراب فراهم مىكرد و آن سر مطهّر را حاضر مىساخت و در پيش خويش مىنهاد و شرب خمر مىكرد. منظور ایشان این است که تا قبل از این قضیه یزید ملعون هم به سر مبارک جسارت می کرد و هم به خاندان عصمت و طهارت اما بعد از این خطبه امام زین العابدین علیه السلام دیگر جرأت جسارت را نداشت و مجبور به احترام بود.این هم در رابطه به فعالیت های حضرت امام سجاد علیه السلام بعد از کربلا ء و نقش بسیار مهم ایشان در آن وقایع؛ امام حضرت بعد از بازگشت به مدینه به طرق و راههای مختلف به ارشاد و هدایت مردم می پرداخت که از همه مهمتر دعاهایی است که درکتاب صحیفه سجادییه جمع آوری شده است.حضرت بعد از کربلاء در حدود سی و پنج سال امامت خلق را بر عهده داشتند و در نهایت به دست بنی امیه مسموم و به شهادت رسیدند. تاریخ شهادت آن حضرت اختلاف است.برای حسن ختام از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی درباره زمان و علت شهادت را می آوریم:منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى) ج2 1168 سبب وفات آن حضرت ..... ص : 1167
[تاريخ وفات و مدت عمر آن حضرت
بدان كه در وفات آن حضرت ما بين علما اختلاف بسيار است. و مشهور آن است كه در يكى از سه روز بوده: دوازدهم محرّم، يا هيجدهم، «1» يا بيست و پنجم «2» آن، سنه نود و پنج، «3» يا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را سنة الفقهاء مىگفتند از كثرت مردن فقها و علما.در مدّت عمر شريف آن حضرت نيز اختلاف است، اكثر پنجاه و هفت سال گفتهاند.» و شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام را در وقت وفات پنجاه و هفت سال بود، و وفات آن حضرت در سال نود و پنج واقع شد. و بعد از امام حسين عليه السّلام سى و پنج سال زندگانى كرد. «5»
علت وفات آن حضرت
از اخبار معتبره كه بر وجه عموم وارد شده ظاهر مىشود كه آن حضرت را به زهر شهيد كردند. و ابن بابويه و جمعى را اعتقاد آن است كه وليد بن عبد الملك آن حضرت را زهر داده، و بعضى هشام بن عبد الملك گفتهاند. و ممكن است كه هشام بن عبد الملك به جهت آن عداوت و بغضى كه از آن حضرت در دل گرفت از آن روزى كه آن حضرت در طواف كعبه استلام حجر كرد و هشام نتوانست، و فرزدق شاعر آن جناب را به آن اشعار معروفه مدح كرد چنان كه در فصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به اين سبب و سببهاى ديگر برادر خود وليد بن عبد الملك را كه خليفه آن زمان بود وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر دادهاند و صحيح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن.
منابع __________________________________________________
(1) نك: كفاية الطالب، 454؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 152 به نقل از آن (2) نك: فرق الشيعة نوبختى، ص 66؛ التهذيب، ج 6، ص 77؛ مسار الشيعة، ص 26؛ الارشاد مفيد (3) نك: الكافى، ج 1، ص 468؛ اثبات الوصية، ص 171؛ التهذيب، ج 6، ص 77 (4) تذكرة الخواص، ص 332 (5) الكافى، ج 1، ص 360 منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج2، ص: 1168